سفارش تبلیغ
صبا ویژن

92/2/20
3:4 صبح

نه رسیدم به خویش ، نه رسیدم به او

بدست از یاد رفته در دسته

شب و روزم گذشت به هزار آرزو
نه رسیدم به خویش، نه رسیدم به او

نه سلامم سلام، نه قیامم قیام
نه نمازم نماز، نه وضویم وضو

دل اگر نشکند به چه ارزد نماز
نه بریز اشک چشم، نه ببر آبرو

نه به جانم شرر، نه به حالم نظر
نه یکی حسب‌حال، نه یکی گفت‌وگو

نه به خود آمدم، نه ز خود می‌روم
نه شدم سربلند، نه شدم سرفرو

همه جا زمزمه است، همه جا همهمه است
همه جا «لاشریک... »،  همه جا  «وحده... »

نبرد غیر اشک، دل ما را به راه
نکند غیر آه، دل ما را رفو

نشوی تا حزین هله با مِی نشین
هله سر کن غزل، هله تر کن گلو

به سر آمد اجل، نسرودم غزل
همه‌اش هوی و های، همه‌اش های و هو

هله امشب ببر به حبیبم خبر
که غمش مال من، که دلم  مال او

هله از جانِ جان، چه نوشتی؟ بخوان !
هله گوش گران! چه شنیدی؟ بگو !

بِبَریدم به دوش، به کوی می‌فروش
که شرابم شراب، که سبویم سبو

نرسیدم به تو

 

کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را

کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!!

ومن شمع می سوزم  ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند

ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!!

درون کلبه ی خاموش خویش اما

کسی حال من غمگین نمی پرسد!!!

و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم

درون سینه ی پرجوش خویش اما!!!

کسی حال من تنها نمی پرسد

ومن چون تک درخت زرد پاییزم !!!

که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او

ودیگر هیچی از من نمی ماند!!!

تنها


<      1   2   3